صفحه اصلی تماس با ما عناوین مطالب پروفایل قالب سبز | ||
|
اگرچه صنفی قلمداد شدن اعتراضات فرهنگیان چه از جانب خودشان و یا دیگرانی که اتصاف چنین صفتی به جنبشهای ایشان به سودشان است؛ با توجه به ملاحظات مرسوم در ارتباط با فضای سنگین سیاسی کشور، تا حدودی موجه مینماید؛ ولی تأکید بیش از اندازه بر این برچسب از سویی و از دیگر سو گلهمند بودن فرهنگیان از بیتوجهی به عدم رسیدگی به مسائل و مشکلاتشان و بیپاسخ ماندن اعتراضاتشان؛ منجر به بروز تناقضی گردیده که دیگر توجیهی برای آن نیست. برای اینکه موضوع این بحث روشنتر شود؛ شاید بهتر باشد که با دو مقدمه آغاز کنیم:
پیداست که: 1- اتباع هرجامعه، پیش از هرچیز و هر نوع جایگاه شغلی، صرفاً شهروندانیاند که توجه به معیشت ایشان و حق و حقوق شهروندی آنها از سوی دستگاه حاکمه ضرورتی غیر قابل تردید است. در واقع استحقاق برآورده شدن نیازهای حیاتی و رفاهیای که در مؤلفههای اصلی حقوق شهروندی یعنی حقوق مدنی، حقوق سیاسی و حقوق اجتماعی تعریف شدهاند؛ برای هر شهروند کشور، بینیاز از هرگونه توضیح و چانهزنی است. 2- و همچنین روشن است که در رابطه با نوع شغل نیز، بر اساس قوانین گوناگون کار (در کشورهای مختلف)، مجموعهی دیگری از حقوق و مزایا نیز مطرح میگردد که چنانچه کارفرما به هر دلیل در این باره به تعهدات خویش عمل نکند؛ طبیعی است که منجر به ایجاد نارضایتی در شاغلین یا کارکنان گشته و واکنشهایی را برخواهد انگیخت. اکنون باید دید کارکنان دستگاه آموزش و پرورش به طور عام و معلمان به طور خاص را در چارچوب این مقدمه چگونه باید دید. بینیاز از توضیح است که کارکنان دستگاه آموزش و پرورش نیز مشمول بند نخست این مقدمه میباشند و همچون سایر شهروندان کشور، مستحق برخورداری از حداقل استانداردهای زندگی بوده و لذا هرگونه قصور یا تبعیضی در این خصوص از سوی دولتمردان، نه تنها پذیرفته نیست بلکه مستحق سرزش و انتقاد و اعتراض جدی میباشد. اما در خصوص بند دوم این مقدمه چه باید گفت؟ اگرچه ممکن است عجیب بنماید که چرا بند دوم را که مرتبط با حق اعتراض به شرایط کار است در خصوص فرهنگیان با تردید تلقی مینماییم؛ لیکن با توضیحاتی که در پی خواهد آمد؛ منظور روشنتر خواهد شد: فراموش نباید کرد که هرچند هر شغل و حرفهی شرافتمندانهای در جامعه دارای ضرورت کارکردی است و بدون شک، نبود آن جامعه را دچار مشکلاتی خواهد کرد؛ اما شاید در این رابطه دستکم بتوان قائل بدین شد که آن دسته از مشاغلی که با تربیت و آموزش انسان سروکار دارند؛ اولویتی غیرقابل تردید و بس بیشتر از مشاغل دیگر دارند و اساساً چنین مشاغلی را نمیتوان با دیگر حرف و کارها مقایسه کرد. به بیانی دیگر، شاید بتوان گفت آموزش و پرورش در اصل ظرفی است که سایر نهادها و سازمانهای جامعه را شکل داده و به طور کلّی سمت و سوی حرکت جامعه را معین میسازد. - کانت: در جهان دو کار مهم در پیش روی بشر قرار دارد که یکی از آنها تعلیم و تربیت است و دومی حکومت - فارابی: رسالت تعليم و تربيت پروراندن انساني است ايدهآل كه پرورش عقلاني و اخلاقي يافته و عنصري مؤثر در پيشبرد آرمان و سعادت جامعه ميشود. - ابنسینا: مباحث تربيتي را در حكمت عملي جاي ميدهد. و حكمت عملي نیز عبارت است از: 1- علم اخلاق كه تنظيم روابط شخصي فرد را بر عهده دارد. 2- تدبير منزل كه تنظيم روابط فرد در محيط خانواده است. 3- علم سياست كه تنظيم روابط اجتماعي و سياسي در جامعه را شامل ميشود. ابنسينا نسبت به مسائل تربيتي و اخلاقي در حوزههاي فردي و اجتماعي اهميت فراوان قائل شده است. هدف این است که روشن شود آموزش و پرورش، نهاد یا ارگانی است به طور کامل متفاوت از سایر ساختارهای جامعه ولو اینکه در ظاهر و فرم، دارای مشابهتهایی با آنها باشد همچون: ساعات کاری پرسنل آن، قوانین مربوط به مرخصیها، پرداختها، حقوق و مزایا، ارتقاهای شغلی و... چراکه محصول آموزش و پرورش انسانهایی است تربیت یافته/یا تربیت نیافته که قرار است هر یک در ساختارهای گوناگون جامعه ایفای نقشی را عهدهدار گردد. اکنون پرسش اینجاست: - با چنین بداهتی در خصوص اهمیت و جایگاه خطیر و بسیار حساس آموزش و پرورش، چگونه ممکن است که از نگاه طبقهی حاکمه، دستگاهی همچون سایر دستگاهها باشد به طوری که جایگاه آن به چنان وضعیتی سقوط نماید که با آن، درست به مانند یک کارخانه رفتار شود و کارکنان آن صحبت از اعتصاب و تحصن و اعتراض به میان آورند؟ - چگونه ممکن است هیئت حاکمه از درک اهمیت و حیاتی بودن رسالت آموزش و پرورش ناتوان باشد و فراموش کند که خود نیز محصول همین نهاد است؟ - چگونه ممکن است فراموش کند که شاید 100% زندانیان و سایر کجرفتاران اجتماعی، 100% معتادین، 100% خانوادههای از هم پاشیده، 100% بیکاران، 100% شاغلین نالایق در بخشهای گوناگون جامعه از معلمان و خود جامعهی آموزش و پرورش گرفته تا سیاستمداران نالایق، پزشکان نالایق، کارمندان نالایق سایر سازمانها، کسبهی نالایق و پدران و مادران نالایق و به طور کلی شهروندان نالایق کشور تماماً بروندادهای نهاد تعلیم و تربیت هستند؟ - چگونه میتوان پذیرفت که هیئت حاکمه چنین واقعیات آشکار و تردیدناپذیری را در خصوص آموزش و پرورش نبیند؟ و یا اگر میبیند مهمترین اقدام آن و البته آن هم پس از بارها اعتراض و گلایهی معلمان، بررسی امکان تغییراتی در حقوق و مزایای ایشان تحت عناوین پیچیده و تشریفاتی رتبهبندی و نظام پرداخت هماهنگ و نوارمرزی و ... باشد؟ آیا به راستی آموزش و پرورش نهاد یا سازمانی در عرض سایر سازمانهاست یا تنه و ریشهی اصلی تمامی ساختارهای دیگر جامعه است؟ و آیا نگارندهی این سطور با سطح اندک دانش خود، متوجه چنین چیزی هست و آنها که در رأس هرم قدرت هستند خیر؟! و سرانجام اینکه آیا هنوز میتوان پذیرفت که مشکلات معلمان به عنوان نماد نهاد آموزش و پرورش، مشکلاتی صنفی بوده و صرفاً با افزودن چند بند در ردیف حقوق احکام کارگزینیاشان مرتفع خواهند شد؟
برچسبها: اعتراضات معلمانمشکلات معلمان صنفی نیست [ جمعه 25 ارديبهشت 1394
] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ] محمد کوهی، پسربچهی ۱۵ ماههی بجنوردی است که در حال حاضر ۴۲ کیلوگرم وزن دارد و روزبهروز، وزنش زیاد میشود. آن هم در حالی که وقتی به دنيا آمد حدودا ۴ كيلوگرم وزن داشت و تا دو ماهگی هم، اين وزن، ثابت بود. وبسایت محلی "اترکنیوز" که اخبار استان خراسان شمالی را پوشش میدهد، در گزارشی از وضعیت "محمد" نوشته که او همیشه احساس گرسنگی میکند، عاشق شکلات و شیرینیجات است و روزی ۵ وعده غذا به اندازه یک بزرگسال میخورد. عبدالهادی کوهی، پدر "محمد" که یک "کارگر ساده" است، با اشاره به مشکلات و هزینههای بالای نگهداری و درمان فرزندش، به این وبسایت گفته: «برای هر وعده دارویی محمد بایستی هزینههای بالایی پرداخت کنیم که باتوجه به نداشتن شغل ثابت از عهده مخارج درمان پسرم بر نمیآیم این باعث میشود درمان او به خوبی انجام نشود.» آقای کوهی همچنین تاکید میکند که با وجود مراجعه به پزشکان متعدد و تشخیصهای متفاوت آنها، هنوز راهحل قطعی برای درمان محمد پیدا نشده است. مادر محمد نیز با بیان اینکه حتی برای نظافت و جابهجایی فرزندش با مشکل مواجه است، خاطرنشان میکند که تلاشهای این خانواده برای اینکه محمد تحت پوشش سازمان بهزیستی قرار بگیرد، بینتیجه بوده و تنها به آنها "وعدههای بیسرانجام" داده شده است. پدر محمد یک کارگر ساده است كه آن هم لنگ شده و به خاطر نگهداري از محمد و اینکه مادرمحمد نميتواند به تنهايي اين بچه را تر و خشك كند مجبور است بيشتر اوقات را در خانه بگذراند و به دلیل مشکلات مالی و هزینه های سنگین درمان محمد در خانه پدریش زندگی می کند.
برچسبها: بیماریهای کودکان کمک به همنوعان هم گوهران کمک ادامه مطلب [ دو شنبه 21 ارديبهشت 1394
] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ] اکنون سالهاست که معلمان در این دیار از وضعیت شغلی خویش ناراضیاند و در همین راستا اعتراضهایی را شکل داده و شعار احقاق حقوق خویش را فریاد زده و میزنند. این نارضایتی از وضعیت شغلی البته خاص دورهی جمهوری اسلامی نبوده و در دوران حکومت پیشین نیز میتوان نمودهای آن را یافت از جمله: اعتراض معلمان در 12 اردیبهشت سال 1340 که منجر به جانباختن ابولحسن خانعلی معلم و دانشجوی دکترای فلسفه شده و به همین مناسبت نیز این روز به نام روز معلم نامگذاری گردید. پس از آن اعتصاب یازده روزهی ایشان که با تصویب جدول جدید حقوقی معلمان در کابینهی امینی به تاریخ 23 اردیبهشت، این اعتراض با کامیابی قرین گشت. به هر روی، پس از سقوط نظام پیشین و سپری شدن دههها از آن زمان، معلمان و جامعهی فرهنگی ایران هنوز با دشواریهای متعددی روبهرو میباشند (رجوع شود به یادداشت قبلی نگارنده با عنوان بی پرده سخنی چند) که در اعتراضات و تحصنهای سالهای اخیر و به خصوص در این چند ماهه، آن را در قالب شعارهای گوناگون و نامههای سرگشاده پیدرپی نشان دادهاند. نگارنده با وجود همدلی و همراهی با خواستهای به جای این فرهنگیان، هماره متوجه نقص بسیار بزرگی در فهرست درخواستهای مطرح شده در این تحصنها بودهام و به همین دلیل بر این گمانم که تا در این فهرست، نکاتی که در پی خواهند آمد به عنوان نخستین و بنیادیترین درخواستها قرار نگیرند؛ نه تنها مشکلات فرهنگیان و جامعهی معلمان رفع نخواهد شد؛ بلکه چه بسا بیش از پیش نیز بر برخی از آنها افزوده گردد. شاید چندان بیراه نباشد اگر بگوییم دلایل اصلی اعتراضات اخیر معلمان را همه کس از عامهی جامعه: مسائل مادی، حقوق، معیشت، مسکن و خلاصه هر آن چیزی میداند که به جنبههای زندگی فردی معلمان ارتباط دارد. این موضوع تا بدان حد روشن است که حتی میتوان گفت تأثیری منفی مضاعفی بر جایگاه و منزلت اجتماعی ایشان داشته است. اما: - آیا به راستی نظام آموزش و پرورش در این سرزمین، فقط از مشکلات معیشتی کارکنانش در رنج است؟ - آیا وجود میلیونها دانشآموز و هزاران مدرسه و صرف میلیاردها ساعت انرژی و زمان در نظام تعلیم و تربیت ایران، بروندادهای شایستهای داشته و دارد؟ - آیا از دانشآموزانش، شهروندانی باسواد، دارای فرهنگ و اندیشهی درست، با انضباط، دارای وجدان کاری و اخلاق حرفهای ساخته است؟ - آیا به راستی کشور، قدم در راه توسعهای پایدار، حقیقی و به دور از شعارهای توخالی نهاده است؟ - و به طور خلاصه آیا تأثیر مثبت کارامدی نظام آموزشی، با تمام وجود در زندگی روزانه احساس میشود؟
پاسخ این پرسشها چندان سخت نیست اگرچه منکر نمیتوان شد که حقیقت بسیار تلخ است و بنابراین شاید راه خودفریبی و توجیه بسی آسانتر و البته شیرینتر باشد!
اینجانب ولی پاسخ خود را به تمام این پرسشها چنین میدهم: خیر!
و بنابراین میپندارم که معلمان میبایستی فهرست زیر را به عنوان سیاههی درخواستهای مکرر خویش مطرح سازند: 1- اصلاح جدی و ضروری نگاه غیرمنطقی و غیرعلمی به آموزش و پرورش به عنوان محلی برای مصرف بودجه و نه نهادی برای سرمایهگذاری 2- اصلاح نگاه جدی و ضروری به آموزش و پرورش به عنوان دستگاهی برای تبلیغات عقیدتی و ایدئولوژیک به جای نهادی برای آموزش و پرورش شهروندانی شایسته و دارای اخلاق انسانی و خواهان صلح و آشتی با تمام فرهنگها و مخالف با هرگونه تبعیض (نژادی، زبانی، جنسیتی، دینی، مذهبی، فکری و...) 3- اصلاح جدی و ضروری شیوههای گزینش و استخدام معلمان و مدیران در تمام سطوح(توجه به تخصص، علاقه و توان به جای تعهد به اصول انتزاعی عقیدتی و سیاسی) 4- اصلاح جدی متن و برنامهی کتابهای درسی و همخوانسازی هرچه بیشتر آنها با گرایشات بشردوستانه و میهندوستانه 5- اصلاح جدی قوانین نظام آموزشی در ارتباط با مکانیزمهای قبولی، هدایت تحصیلی، انتخاب رشته و... 6- تمهید سازوکارهای کارامد برای شناسایی استعدادهای دانشآموزان در تمامی مقاطع تحصیلی 7- اجرایی نمودن امکان تدریس و آموزش به زبان مادری و همچنین اتخاذ شیوههای کارامدتری برای آموزش زبانهای زندهی دنیا از جمله زبان انگلیسی 8- واقعبینانه کردن رشتههای تحصیلی با توجه به نیازهای جامعه و بازار کار 9- مکلّف نمودن رسانهها (تلویزیون، رادیو، روزنامهها و ...) مبنی بر آموزش جدی مردم در جهت تکریم علم، معلم و تحصیل 10- اختصاص بودجه و سرانهی کافی به مدارس و اجرایی ساختن تمام و کمال شعار آموزش و پرورش رایگان در راستای ارتقای سطح توان و امکانات مدارس برای آموزش، تشویق، اردوهای علمی تفریحی و... 11- و سرانجام توجه جدی و کافی به سطح زندگی معلمان و سایر کارکنان دستگاه تعلیم و تربیت همخوان با استانداردهای مترقی روز به منظور افزایش بازدهی و ارتقای هرچه بیشتر کیفیت آموزشی و ممنوعیت پرداختن به مشاغل دیگر توسط آنان آری.. معلم در اعتراض خود خواهان برآورده شدن چنین خواستههایی باشد تا از حمایت تمامی آحاد جامعه نیز برخوردار گردد.. برچسبها: اعتراضات معلمان خواسته های معلمان سیاهه ی خواسته های معلمان مشکلات نظام آموزشی ایران [ شنبه 12 ارديبهشت 1394
] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ] 1- اصل اخلاقی اگزیستانسیالیسم: آنچه برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند.
این اصل اخلاقی خود بر شالوده ی مبهمی از یک احساس روانشناختی ناروشن استوار است. همچنین به خوبی می توان دریافت که پیشفرض نهفته در پس آن، تشابه انگاری است و اینکه افراد بشر «مشابه» هستند و بنابراین هر کس هر چه که بخواهد اساساً مشابهتی با آنچه که دیگران نیز خواهانند دارد. و یا اینکه دیگران نیز الزاماً خواستار چیزی خواهند بود که هر فرد به تنهایی خواستار است. اگزیستانسیالیسم از این پیشفرض خود، به مفهوم مسؤلیت میرسد و اینکه هر انسانی «باید» مسؤلانه عمل کند. و لذا اخلاق اگزیستانسیالیستی نیز به همان نتایجی می رسد که دیگر نظام های اخلاقی رسیده اند: یعنی «تو باید». هرچند البته در ظاهری دیگر. یقیناً هیچ هوادار اگزیستانسیالیستی قادر نخواهد بود پاسخ روشنی بدین پرسش بدهد که پس چرا انسان این گونه عمل نمی کند؟ چرا در جهان حتی در اخلاقی ترین شرایط نیز، انسان ها هماره و پیش از هر چیز سود شخصی خویش را در نظر می گیرند؟ چرا هماره اوضاع به گونه ای بوده که انسان ها «مجبور» شده اند تا بر طبق اصول اخلاقی رفتار کنند؟ آیا واقعیت این نیست که اخلاق اگزیستانسیالیسم نیز چیزی بیش از یک نظام اخلاقی دستوری نیست؟ آیا انسان با دستور و فرمان می تواند اخلاقی شود؟ آیا قبول اینکه هر انسانی نماینده ی بشریت است؛ برای عمل به دستورات اخلاقی کافی است؟ آیا اساساً تفاوتی ذاتی در نفس ضمانت های اجرایی اخلاق دینی و اخلاق اگزیستانسیالیستی وجود دارد؟ اولی بهشت و دوزخ را ضمانت اجرای آموزه های خود ساخته و دومی صرف استناد به اینکه راه حل یکسانی برای همه نیست و لذا هر کس باید مسؤلانه رفتار نماید؛ را به عنوان پشتوانه ی اخلاقی رفتار کردن آحاد بشر معرّفی می نماید. گزاره ی: «وجود مقدم بر ماهیت است»؛ با توجه به معنای آن که منظور وجود نوع بشر به طور کلّی و ماهیت نوع بشر به طور کلّی است؛ یکی از صریح ترین و تشابه انگارانه ترین گزاره هاست. صورت صحیح این گزاره می توانست این باشد که: «وجود هر انسانی مقدّم بر ماهیت اوست».
2- آزادی در اگزیستانسیالیسم: معلوم نیست وقتی اگزیستانسیالیسم سخن از مسؤلیت هر فرد در قبال نوع بشر را به میان می آورد و به این ترتیب بیش از تمام نظام های ایدئولوژیکی و اخلاقی دیگر، انسان را به هراس عظیم مسؤلیت –آن هم در چنین ابعادی!-می افکند؛ دیگر چه جایی برای آزادی باقی گذاشته است؟! به زبان ساده او می گوید انسان محکوم به آزادی است یعنی آزادی انسان حتمی و غیر قابل تردید است ولی بلافاصله این آزادی را با مفهوم مسؤلیت چنان از محتوا خالی می کند که بی سابقه است. حتی در نظام های اخلاقی دینی که خدا و محکمه ی سختگیرانه ی او در روز رستاخیز، ضامن اجرای احکام دینی و اخلاقی است؛ هماره در کنار صفات دال بر خشم و غضب الهی، از صفات رحم و مهربانی و گذشت او نیز یاد می شود به طوری که انسان با امید به گذشت و چشم پوشی خدا از گناهان، تا حدودی امکان آزادی و عمل کردن بر طبق گرایشات درونی خود را به دست می آورد. ولی در اگزیستانسیالیسم چنین چیزی در کار نیست. هیچ جایی برای امکان خطا و یا عمل بر طبق حظ و خواسته های شخصی نیست. بنابراین سخن از آزادی در دیدگاه اگزیستانسیالیسم بیشتر شبیه به یک شوخی است.
البته موجه است که اگزیستانسیالیسم را برآیند دو هزار سال فلسفه بدانیم. آن هم فلسفه های برآمده از تشابه انگاری..!
برچسبها: نقد فلسفی اخلاق و آزادی اگزیستانسیالیستی یادداشت فلسفی [ یک شنبه 6 ارديبهشت 1394
] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]
گزارهها:
1- اخلاق، ابزار روانی طبیعت برای بقاء موجودات زنده است. 2- طبیعت برای بقاء فردی موجودات، از ابزارهای زیستی دیگری بهره میگیرد همچون: دستگاههای عصبی، ایمنی، گردش خون و سایر (میتوان خِرَد را نیز، ابزار تکامل یافتهی نوع بشر برای بقاء فرد و در نتیجه بقاء نوع دانست) 3- از نگاه طبیعت هدف غایی، بقای نوع است. 4- معیار داوری طبیعت جهت ارزشگذاری در بین افراد یک نوع، زمان بالقوّهای است که تا مرگ در پیش دارند نه هیچ چیز دیگر(به عبارت دیگر جوانی و توان باروری آنهاست) 5- خِرَد ضرورتاً ابزاری اخلاقی نیست هرچند میتواند اخلاقی باشد. 6- از دیدگاه والدین، کودکان موجوداتی مستقل از آنها نیستند بلکه بخشی از وجود خود ایشانند و این صرفاً القای روانی قدرتمند طبیعت برای بقای نسل و نوع است. به عبارت دیگر والدین با این پنداره که کودکانشان اصطلاحاً پارهی تن ایشاناند؛ خود و آنها را دو پاره از یک وجود واحد دانسته و لذا نه تنها بقای فرزندانشان را دستکم همتراز با بقای خود بلکه حتّی بسیار بیش از آن میدانند. و بدین ترتیب بقای نوع از طریق بقای فردی نیز تأمین میگردد. 7- از جانب دیگر، از آنجا که هر موجود زنده به صورت بالقوّه حامل میلیونها یاختهی جنسی به منزلهی ضمانت بقای نوع خویش میباشد؛ لذا صیانت وجود فردی نیز اساساً در راستای بقای نوع است. 8- نظریههای اخلاقی موجود حاصل نگریستن و اندیشیدن دو بعدی (یعنی در سطح) به اخلاق میباشند.
تمام اصول اخلاقی جهانشمول متعارف را باید بتوان از این گزارهها استنتاج نمود.
بدون شک یکی از مهمترین مباحث فلسفی و به بیانی کلّیتر دغدغههای بشر در طول تاریخ، موضوع اخلاق بوده است. سرآغاز این بحث شاید دستکم به دوران سقراط بازگردد. چنانکه در کنایه گفته میشد که سقراط فلسفه را از آسمان به زمین آورد. با این منظور که تا پیش از وی اندیشمندان بیشتر به کندوکاو فکری در اوضاع جهان طبیعت میپرداختند ولی سقراط صورت مسئله را به اینکه انسان چیست و نیکی و بدی را چگونه باید تعریف کرد؛ و ... تغییر داد. از آن زمان تا کنون، دیدگاههای گوناگونی در باب اخلاق مطرح گردیده است. از اخلاق دینی و با مفاهیم دیرآشنای عذاب و ثواب یا بهشت و دوزخ گرفته تا اخلاق منفعتگرای بنتام و تا اخلاق فلسفی هیوم، کانت، شوپنهاور و نیچه.. و هنوز هم همانگونه که کانت بدان میاندیشید، اخلاق به صورت یک معما باقی مانده است. 15/5/1392
برچسبها: فلسفه اخلاقنقد نظریات اخلاقی موجوداخلاق طبیعی [ یک شنبه 6 ارديبهشت 1394
] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]
افسانه ی من ورد زبان خواهد شد رازی است که مکشوف جهان خواهد شد گوشی نبود بهر شنیدن امروز فردا ز برایش همه آن خواهد شد [ یک شنبه 6 ارديبهشت 1394
] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ] |
|